شڪستـــ عشقـــــ ے نخوردم .
امااحساسمو از دستـــــ دادم.
ڪســـــ ے تنهام نذاشتہ
امادلم تنهاستـــــ
قلبم نشڪستہ.
اما احساس میڪنم
یہ زخم عمیق روے تنم جا خوش ڪرده.
از ایڹ زندگـــــ ے خستہ نشدم.
اما.فقط گاهـــــ ے وقتا احساس میڪنم
باید بگم دیگہ ڪم آوردم؛ انصرافـــــ میدم.
دلتنگـــــ نشدم .
اما یہ وقتایی دلم بدجور
هواےبودݧ ڪســـــ ے رو میڪنہ.
ڪہ خودمم نمیدونم ڪیہ


من خیلی زود به آدما عادت میکنم و وابسته میشم. از این اخلاقم بیشتر وقتا رنج میبرم ولی با این همه بازم دوست دارم یه ادم احساساتی باشم تا یه ادم سنگدل که نه محبت میفهمه نه هیچ تعلق خاطری به کسی یا چیزی داره.از اینجور ادما هم سعی میکنم دور باشم و دوستی نکنم مگه این که دوستیامو در حد یه رابطه خیلی معمولی نگه دارم.یه همسایه داشتم که خیلی حرف همو میفهمیدیم و هر وقت دلم تنگ میشد باهاش بیرون میرفتم و حالم رو خوب میکرد.مخصوصا وقتهایی که از بعضی مسائل دلم میگرفت. چند روزیه که شنیدم میخوان تا چند ماه دیگه از اینجا برن.اصلا دوست ندارم بره خودشم همینطوره.یهو یاد خیلی سالهای قبل افتادم .روزهایی که هنوز زیر بیست سال بودم و یه وابستگی احساسی به یکی داشتم که اون هم اینو میدونست و خودش هم دوستم داشت. و چقدر اذیتم میکرد سر این که میدونست من بهش وابسته شدم.یهو یادش افتادم و تو دلم به اون روزهای گذشته خندیدم.زمان خیلی خوبه اما یه وقتهایی انگار زمان ایستاده و اصلا حرکت نمیکنه. مثل روزهایی که شوهر کردم و تا یه مدت توی همه روزهای سختم زمان هم انگار با من سرجنک داشت.ولی الان میبینم که زمان بهترین سلاحیه که میشه باهاش خیلی چیزا رو تو وجود خودت حل کنی.دست خودمم نیست همیشه ادمای احساسی رو بیشتر دوست داشتم و دارم.


چقدر بده صبح جمعه با درد بیدار بشی و برنامه هات کنسل بشه.امروز قرار بود با یکی از دوستامون بریم بیرون یه منطقه سرد ولی بخاطر حالم دیگه نمیتونم. بخوام برم میدونم اونجا نه به خودم خوش میگذره نه به بقیه.شانس اوردم که جشنی که دعوت شده بودم واسه دیروز بود و تموم شد . حسابی دیروز رقصیدم فکر کنم بعد چند ماه اولین جشن و بزک بکوبی بود که رفتم.چقدر عروسی ها کم شده قبلا یادمه هر ماه حداقل یه عروسی دو عروسی دعوت میشدیم اما الان چند ماه یه بار یه عروسی میرم که بعضیارو هم نمیرم.با این وضع تورم و گرونی مجردامون چجوری ازدواج کنن دلم میسوزه واقعا.هرچند که ازدواجهای الانم به درد نمیخوره اما اونایی که قصدشون واقعا زندگی کردنه چه گناهی دارن امیدوارم اوضاع مردم بهتر بشه.الان اونقدر فکر اون پسرا و دخترایی که دلشون میخواد ازدواج کنن ولی نمیتونن رو میکنم که سرم گیج میخواد بره با این حال خودم.کلاس شناهام هم گذاشتنم کنار یه مدته نمیرم نمیدونمم چرا یهو بیخیالش شدم.ولی بعد خوب شدنم باید برم احساس میکنم بدن درد گرفتم.با دوستم قرار گذاشتیم بریم باشگاه هم ثبت نام کنیم حالا نمیدونم کدوم برم بهتره.از عضله در اوردن خوشم نمیاد دوست دارم بیشتر اون لطافت زنونه رو داشته باشه بدنم تا مثل مردا بشه.یا باید شنا رو مرتب برم یا باشگاه


دیشب سر یه موضوعی انقدر اعصابم بهم ریخت که تا نصفه های شب رفتم و تنهایی نشستم بالای پشت بوم و فکر کردم و شلوغی شهرو نگاه کردم که کم کم داشت خلوت میشد.تا ساعت 3 پشت بوم بودم و خونه هارو نگاه میکردم واین که توی هر خونه یه زندگی جریان داره و هر زندگی یه قصه ای.گاهی ادم فکر میکنه خودش تنها همه غصه هارو تو دلش داره اما واقعا اینطور نیستش و هر ادمی با خودش کلی رازها و غصه های سربسته داره که فقط خودش ازش خبرداره و بس.مثلا این خونه هایی که از یکی صدای خنده میومد از یکی صدای جروبحث.یکی 12 ب نشده چراغ خونش رو خاموش میکردو یکی مثل من تا 3 هم بیدار.کاش زندگی مهربونتر بود یا کاش ادما مهربونتر بودن.ادامه مطلب رمز داره


دیروز بعد چند وقت با یکی از دوستام رفتیم استخر.خیلی حالم رو خوب کرد عاشق شنام اصلا دیدن اب بهم خیلی حس خوبی میده و خیلی ارومم میکنه مخصوصا صدای موج که بشدت هم دلم هوای دریارو کرده.تصمیم گرفتیم هفته ای دو بار رو مرتب بریم استخر.بعد استخر هم رفتیم یه سر بیرون و چند تا مغازه همیشگی که میریم واسه لباس.یکی دو تا لباس خونگی هم گرفتم.بعضی وقتها از دست مردا انقدر عصبانی میشم که دلم میخواد همشون رو بکشم . اصلا فکر میکنم این بشرها چیزی به اسم احساس ندارن ولی وقتی نامزد دوستم رو میبینم میگم نه بعضی مردها هم احساس دارن. انقدر قشنگ در مورد لباس و حتی رنگش واسه دوستم نظر میده و نظرشو میگه که گاهی تعجب میکنم مگه میشه مرد انقدر با احساس باشه هه.و مهمتر از اون کلماتی که به دوستم میگه مخصوصا وقتی که پشت تلفن حرف میزنن و زنگ میزنه و میپرسه کجایی و چکار میکنی.گاهی فکر میکنم رابطشون رابطه زن و همسری نیست و انگار هنوز تو زمان نامزدی هستن.خیلی جالبه واسم که زنش رو خیلی خوب میشناسه و میدونه کدوم جمله چه زمانی بهترین نیازه یک زن هستش.مثل کلمه دوستت دارمی که میتونه یه زن رو گاهی به بالاترین اوج لذت و خواستن برسونه


از صبح که بیدار شدم انگار یه چیزی تو دلم سنگینی میکرد. من خیلی وقته به زندگیم عادت کردم و سعی کردم دیگه با واقعیت های زندگیم کنار بیام . مثلا وقتی مجرد بودم هیچوقت فرصت نکردم اصلا به ارزوهام فکر کنم یا حتی به شوهر ایندم چون سنم انقدر کم بود که هیچوقت فکر شوهر یا ازدواج هم نبودم.حتی وقتی شوهرم دادن باز هم باور نمیکردم که دارم ازدواج میکنم.گذشت و گذشت تا چند سالی بزرگتر شدم و تازه فهمیدم چقدر ارزوهای نساخته داشتم که حتی وقت نشد بهشون فکر کنم.
آزاد آزادم ببین چون عشق درگیر من است دیگر گذشت آن دوره که تقدیر زنجیر من است شاید نمی دانی، ولی، از خود خلاصم کرده ای آیینه خالی فقط، امروز تصویر من است از عشق تو بر باد رفت آن آبروی مختصر من روح بارانم ، ببین ، چون عشق تقدیر من است
بیڹ خودماڹ بماند. اگراز رفتڹ ها نیامدڹ ها. و نبودڹ هایش بگذریم.! مرد. مرد. موجودیست لعنتے و دوستداشتنے. از نگاه غم. غرور. لبخندو چہ و چہ اش ڪہ نگو. دست هایش. بہ دست هایش ڪہ برسے ڪارت تمام اسٺـــــ. خوبــــــــــ نگاهش ڪڹ. ببیڹ چگونہ دنیارا درخود جاے میدهند. گاه با نوازشے تورابہ خواب میبرندو گاه بہ بیدارے. چقدردوستداشتنے اند زمانے ڪہ شعر مےشوند. عشـ♡ـق اسٺــــــــــ.
دلم واسه نوشتن تنگ شده بود. این مدت اصلا وقت نمیکردم بیام و به تنها جایی که تنهاییام توش پر میکنم و مینویسم سر بزنم.یه مدت سرم گرم چند تا کار دکوراسیون گرم بود و میتونم بگم تجربه های جالبی رو با چند نفر دیگه داشتم. باعث شد یه کم از لاک تنهاییم بیام بیرون و یه کم حالم و روحیم عوض بشه . یکی از این سفارشا کار دکور و چیدمان یه خونه عروس و دوماد از سمت کامرانیه بود که خیلی لوازم شیکی هم ه بودن. دونه دونه چیدمانشاون که انجام میدادم دلم میخواست با خوشی و
سلام من اومدم .وایــــــــــــــــــــــــــی اینجا چقدر عوض شده فکر کنم قشنگتر شده . کیا هنوز هستن و اینجا میان ؟من که دلم واسه هم وبلاگیام تنگ شده .اونارو نمیدونم اصلا حالم خوب نبود اصلا. امروزم حال جسمیم خوب نیست اما دلم طاقت نیاورد نیام.
دلم واسه تو خیابون قدم زدن لک زده. امروز صبح که بیدار شدم شنیدم یکی از آشناهای شوهرم که تو قم زندگی میکنن دارن میان تهران خونه دخترشون. همینطوری هاج و واج مونده بودم حالا درسته وضعیت تهران بدتر از قم شده ولی الان تو این وضعیت دیدو بازدید چه معنی داره . فقط امیدوارم خونه ما نیان من حتی خونه مامانم اینا هم نرفتم هنوز.وای ولی امسال روح و جسمم از حرفهای خاله زنکی یه عده انقدر راحته.اونایی که با هر نیش و کنایه ای دنبال حرف پروندن بودن که چرا بچه دار نمیشی و بچه

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

نجوا کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. سید علی طاهری بیا برا خرید آشپزباشی نابترین مطالب روز تبادل و فروش دوبله زندگی رویایی Arman keshavarz | آرمان کشاورز